مادر خوب، مادری است که می نویسد

  • ۰
  • ۰

رنج روز!

اینطوری نمیشود . باید بنویسم. باید هرروز بنویسم. باید نوشتن را بگذارم اول لیست کارهای روزانه ام.

نمیخواهم پول مشاور و روانشناس و روانکار بدهم. با کس دیگری هم نمیتونم درست و حسابی صحبت کنم. اگر ننویسم منفجر میشوم! یا از درون میپوسم!

نمیدانم چرا حال این روزهایم اینقدر بد است. اصلا فضای خانه انگار گرفته است. جو خوبی نیست. یک علتش قطعا خودم هستم که حالم خوب نیست اما علت دیگری هم دارد؟ نمیدانم!

دیشب حسابی بالا و پایین کردم ببینم این حال بد از کجا شروع شد. کلی اتفاق کوچک و بزرگ افتاده بود ولی فکر میکنم سر حال بدم برمیگردد به ریجکت شدنم! هر چه هم بیشتر میگذرد و بیشتر با وزارت علوم مکاتبه میکنم و اصرار میکنم بیشتر میفهمم که اشتباه از خودم بوده. دوباره گیج بازی در آوردم. مثل همیشه. مدارک لازم را نفرستادم. بعد ایمیل کسری مدارک را جدی نگرفتم و از آن بدتر اصلا مدارک را ندارم! مامان و پدر همه جا را گشته اند و پیدا نکرده اند. در واقع ریشه حال بدم میرسد به جدی نبودنم و اینکه حواسم به نگهداشتن مدارک مهمم نبوده. نمیخواهم گردن کسی بیندازم ولی خب ... انگار یاد نگرفته ام کجاها باید جدی و محتاط باشم و حواسم باشد. کسی یادم نداده... حالا فهمیده ام ولی در عمل ضعیفم چون آنقدرها فرصت تمرین هم نداشته ام...

بگذریم...

اشتباه اصلی از خودم بوده اما دائم فکر میکنم اگر من یک آمریکایی یا انگلیسی بودم و برای یک رشته معمولی با کلی جای خالی در این دانشگاه معمولی ثبت نام کرده بودم باز هم اینقدر سخت میگرفتند؟ باز هم با وجود مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دیپلم دبیرستان بخاطر دسترسی نداشتن به ریز نمرات دبیرستان و پیش دانشگاهی ریجکت میشدم؟ خیلی خیلی خیلی بعید میدانم! بالاخره اینجا دوستانی داشته ام و تجربیاتی و شنیده هایی...

از یک طرف اشتباه خودم، از یک طرف ظلم و تبعیض آنها نسبت به من، این مساله را برایم خیلی آزار دهنده کرده. دوست داشتم کلا بیخیالش شوم و از فکرش رها شوم. کلا فکرش را نکنم و بگذارمش کنار. قید دانشگاه رفتن را بزنم و سر فرصت به کارهای دیگر فکر کنم. اما استخاره گرفتم برای ادامه پیگیری قبولی دانشگاه و خوب آمد.

نمیدانم حکمتش چیست...

شاید باید قوی تر شوم. خیلی دارم رنج میکشم. فقط هم این نیست. این در واقع "رو" ترین موضوع این روزهایم است. اما زیر لایه های رویی این زندگی کلی رنج واقعی هست... آنقدر زیاد که دوست دارم .... بماند!

  • ۰۲/۰۵/۱۷
  • مادر خوب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی