مادر خوب، مادری است که می نویسد

۳ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تنگنا

حالم خوب نیست و میدانم باید کمک بگیرم

نوشتن هم کمک می کند

باید بنویسم

باید بنویسم

باید بنویسم

یک روز اگر نویسنده سرشناسی شوم خواهم گفت که من سالها فقط درباره اینکه باید بنویسم، می نوشتم!

همه چیز به هم ریخته

دنیا،

هم از درون

و هم در بیرون

همه چیز سیاه جلوه میکند و ناامیدی جریان پیدا کرده

از دنیای بیرون ناامیدم

به ضعف های خودم واقفم و از خودم هم ناامیدم

چند روز پیش ناامیدی و غم چنگ انداخته بودند و داشتم خفه میشدم

تقلا میکردم برای نجات

ذهنم از آن طرف به باریک ترین ریسمان های امید چنگ میانداخت

هر امکان مثبت و امیدوارانه ای را پشت سر هم پیشنهاد میداد

روانم مکانیزم دفاعی درستی در مقابل غم و ناامیدی پیش گرفته بود

اما مغزم خیلی سریع شروع کرد تمام چراغ های چشمک زن امید را با اتکا به منطق و دانش و تجربه خاموش کردن.

اول میخواستم نجات پیدا کنم اما دست به سمت هر ریسمان امیدی میبردم ، خود تحلیلگر و منطق محورم با نگاه عاقل اندر سفیه و پورخندی میگفت: داری خودتو گول میزنی!

درست می گفت. اعتراف کردم که میخواهم با این فکرهای کوتاه امیدوارانه خودم را گول بزنم. تسلیم شدم.

اما در آخرین لحظات که آرزو میکردم زودتر در این ناامیدی غرق شوم تا بلکه کمتر زجر بکشم،

از ناشناخته ترین و عمیق ترین دالان های ذهنم، یک شهاب حسینی -در نقش "هادی"ِ تله فیلمی* که در نوجوانی جزو فیلم های محبوبم بود- با محکم ترین و بلندترین صدایی که تا بحال از درونم شنیده بودم فریاد زد: "خب گول بخور لعنتی!"

و من گول خوردم...

گول امید را!


* تله فیلم تنگنا

  • مادر خوب
  • ۰
  • ۰

کم فعالی

می دانم که هیچ چیزی به اندازه نوشتن حالم را خوب نمی کند

و همانقدر از نوشتن فراری ام.

امروز در اوج افسردگی یک کلیپ روانشناسی دیدم در توضیح بلایی که ADHD سر آدم و مهارت ها و توانایی هایش می آورد.

دقیقا توصیف خودم بود.

شاید واقعا باید دارو مصرف کنم!

  • مادر خوب
  • ۰
  • ۰

هوس کردم Me before you ببینم. فیلم کاملش رو نداشتم. یک کلیپ کوتاه ازش توی یوتیوب دیدم. قسمت آخر فیلم. نامه ای که ویل برای کلارک نوشته و توش میگه : خودتو هل بده، یا خودتو وادار به حرکت کن، آروم نگیر!

همه ش دلم میخواد یکی نصیحتم کنه و بهم انگیزه بده. برا همین جمله رو هوا قاپیدم.

  • مادر خوب