مادر خوب، مادری است که می نویسد

  • ۰
  • ۰

سخت شیرین

وسط شستن ظرفها عزمم را جزم کردم که امشب حتما بنویسم. همین که لب تاب را آوردم و نشستم با گریه بیدار شدی. بابا نتوانست آرامت کند. شیر میخواستی. شیر خوردنت طولانی شد و انرژی و انگیزه نوشتنم کم شد و یادم افتاد بارهای دیگر را که همینطوری از نوشتن مانده بودم. گرچه عذاب وجدان ننوشتن همیشه با من بوده و گرچه میدانم یکی از علت هایش هم تنبلی خودم است اما واقعیت این است که هنوز سختی پسر جان!! و من هنوز کم انرژی و خسته.

بابا میگوید هرچه بزرگتر می شوی سخت تر میشوی. توانایی ات برای نابودگری و خرابکاری و شیطنت بیشتر میشود. انرژی و وقت بیشتری میگیری. اما من اینطور فکر نمیکنم. برای من در یک پروسه خیلی تدریجی و قطره چکانی همه چیز راحت تر شده. درست است شیطنت تو بیشتر شده و میشود اما شیرینی ات هم بیشتر شده و همین بخشی از انرژی که با شیطنت هایت از من میگیری را جبران می کند.

امروز هم با دیدن خنده هایت خدا را شکر کردم که اینقدر خوش اخلاقی. درست است خیلی بد خواب و بد دندان هستی! اما در طول بیداری معمولا خوشحال و خوش اخلاقی. با بازی خوشی و همین که با تو بازی کنند راضی و خنده رو می شوی.

حرف برای گفتن زیاد است. دوست دارم از حس و حال این روزهای خودم بنویسم. از آرمان و آرزوهایم برای تو. ولی شاید نوشتن از خاطرات تو، لحظه های شیرینی که خلق میکنی و غیر قابل بازگشتند واجب تر باشد.

 

  • ۰۱/۰۸/۱۵
  • مادر خوب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی