مادر خوب، مادری است که می نویسد

  • ۰
  • ۰

تصمیم گرفته ام هرروز بنویسم. هرچند کوتاه. تکان های پسرک زیاد شده. اوایل از احساس تکان ها خیلی هیجان زده میشدم. هنوز هم برایم خیلی جالب است اما انگار کم کم دارد عادی میشود. اگر روی مود خوبی باشم، تمرکز می کنم و پسرک را در داخل کیسه آب تجسم می کنم که در حال لنگ و لگد پرانیدن است گاهی خنده ام میگیرد و گاهی پر از حس دلتنگی میشوم از اینکه کی این انتظار به سر میرسد و این دست و پاهای کوچک ناقلا را لمس میکنم.

اوایل بارداری پر از این حس دلتنگی بود . حالا کمتر شده. گاهی وقتها تکان های پسرک یادم می اندازد که مادری چه بار سنگینی و چه مسئولیت بزرگی خواهد بود. با هر تکانش یاد تک تک سختی هایی که به زودی قرار است با آنها مواجه شوم می افتم، بی خوابی ها، پریشانی ها، اوضاع شلوغ بعد از آمدن بچه، نگرانی هایی که با بزرگ تر شدنش بزرگ تر میشوند، وقتی که برای خودم نخواهم داشت، تغییرات بزرگی که در ارتباط با همسر رخ خواهد داد، برنامه ریزی برای آینده شغلی و تحصیلی ام که شاید حتی فرصت فکر کردن به آن را هم نداشته باشم، و تمام ضعف ها و نقائص و ناآگاهی هایم از مادری! و چالش های زیادی که در مسیر تربیتش سر راهم خواهد بود. . و تنهایی ام... خوبی فکر کردن به این سختی ها این است که از شدت انتظار و دلتنگی ام کم میکند. هنوز حتی کمدها را مرتب نکرده ام و برای وسایل بچه جا خالی نشده...

  • ۹۹/۰۹/۰۹
  • مادر خوب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی