فکر می کنم بیشتر از یک ماه است که مریضی دست از سرمان برنداشته. پسرک هرروز با ویروس جدید از مهد کودک می آورد. گرچه من خوب بودم. یعنی فرصت مریض شدن و افتادن نداشتم. اما این بار افتادم. دیروز اینقدر حالم بد بود که حتی فکر اینکه به زودی عازم سفر هستیم آزارم میداد. دلم میخواست حداقل یک ماه فقط استراحت کنم. اما امروز دوباره سرپا شدم. الحمدلله.
حالا دغدغه اصلی ام تولد پسرک است که یک ماه است دائم حرفش را میزنم و قولش را داده ام اما انرژی اش را ندارم که یک مهمانی کوچک بگیرم.
اما دلم میخواهد اصلا فکرش را نکنم تا ببینم حال و اوضاعمان چطور پیش میرود.
یکی از آرزوهای ما مادرهای بدون کمک همیشه با خیال راحت مریض شدن است! گاهی واقعا دلم میخواهد دغدغه بچه و همسر نداشته باشم و با خیال راحت مریض شوم و دو سه روز بیفتم در بستر...
اما از وقتی مادر شدم سیستم ایمنی بدنم به شدت در مقابل بیماری مقاومت میکند. میداند که اگر بیمار شوم نمیتوانم درست و حسابی استراحت کنم! خنده دار است که گاهی دلم مریضی میخواهد! البته بدون گلو درد و دل درد!
الحمدلله علی کل حال
- ۰۲/۱۱/۲۹
چقد بد
کاش می تونستم چند روز تو رو برگردونم به روزایی ک خونه مادرت بودی و وقتی مریض میشدی با خیال راحت استراحت میکردی و خونوادت هم لوست میکردن