خسته و بی حوصله ام و حالم زیاد خوب نیست.
احتمالا اثر خواب های پریشان دیشب و کمی هم عوارض داروهاست.
ولی فکر کردم باید بنویسم. در قبال خودم مسئولم. شاید حالم را هم بهتر کند.
چقدر یکهو همه چیز شلوغ و پلوغ شد. چقدر سنگین شد.
خستگی مراسم تولد پسرک، مریضی طولانی همسر با شروع ماه مبارک و بعد مریضی پسرک و همزمان امتحان شش ساعته ای که در اوج بدشانسی مجبور شدم دوباره بدهم و چهارتا مقاله ای که باید در عرض همین یک ماه مینوشتم و هم زمان روی موضوع پروپوزال کار میکردم و جواب ایمیل های طولانی استادی که واقعا لطف کرده بود و قبول کرد در این مسیر کمکم کند را میدادم.
پریشب که ماتیاس قبل از اینکه ایمیل قبلی اش را جواب بدهم ایمیل زد و عید را تبریک گفت، یکهو انگار همان ایمیل یک خطی تبریک عید مثل یک تلمپه همه چیز را باد کرد و کارهای تلمبار شده در ذهنم اینقدر بزرگ شدند که حتی میترسیدم نزدیکشان شوم که با کوچکترین ضربه ای این بادکنک بترکد و همه چیز نابود شود.
امروز صبح که قبل از شروع کلاس آماده بودم بالاخره جواب ایمیل ماتیاس را ارسال کنم متوجه شدم مقاله هایی که فکر میکردم سابمیت کردم و مهلت ارسالشان دیروز بود، سابمیت نشده اند. کار جدید درست شد، پرس و جو از همکلاسی ها و ایمیل به استاد و سابمیت مجدد. انگار صفحه سابمیشن تغییرات جزیی کرده بود. مقالاتم را آپلود کرده بودم، تیک سبز تکمیل آپلود را دیده بودم ولی نمیفهمیدم باید کار دیگری بکنم یا نه. صفحه را چندبار بالا و پایین کردم و به نتیجه ای نرسیدم و فکر کردم حتما همین است دیگر! امروز دیدم پایین صفحه یک دکمه سابمیت بوده که بعد از آپلود فایل باید میزدم! به همین سادگی و روشنی و من بعد از چندبار بالا و پایین کردن ندیده بودم. لابد اوج خستگی ام در ساعت یک و نیم بعد از نصفه شب هم در این اشتباه دخیل بوده اما ... اما این بار اولم نیست که مرتکب اشتباهات خنگولانه این شکلی میشوم! حتی با وجود اینکه به این خنگی ظاهرا ذاتی آگاهم و سعی میکنم حواسم را جمع کنم و دقت کنم باز هم چیزی که باید ببینم را نمیبینم! امیدوارم قبل از اینکه اشتباه بزرگ و غیر قابل جبرانی مرتکب شوم خدا شفایم دهد!
و امیدوارم خدا به وقت و انرژی و انگیزه و توانم برکت مضاعف عطا کند.
- ۰۴/۰۱/۱۳