شبها می آیم اینجا بنویسم بلکه خوابم بگیرد. اما نمینویسم. چرا؟ نمیدانم. تمم روز به موضوعاتی که باید بنویسم فکر میکنم و شب احساس میکنم حرفی برای نوشتن ندارم! آخر نوشتن من مودی است! یعنی مهم نیست در مورد چه میخواهم بنویسم، باید حس نوشتن داشته باشم، اگر حس نوشتنش نباشد، انگار اصلا همچین موضوعی نیست! انگار دغدغه نیست، یا مهم نیست یا ...
حالا حس نوشتن خیلی کوتاه می اید و اگر همانجا نگیرمش و ننویسم زود میپرد.
همین حالا که هرروز بیشتر به این فکر میکنم که چرا ننوشتم؟
چرا خاطرات فلان و ماجراهای بیسار را ننوشتم.
شاید هم یک روز در میانسالی یا حتی پیری بنشینم بنویسم و نویسنده شوم.
- ۰۳/۱۰/۰۶